آرسامآرسام، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

حرف های دلتنگی مادر

سلام پسرم عروسک کوچولوی مامان... خوبی عشقم؟؟؟   پسرم دیروز مامانی دلش خیلی گرفته بود. تو خونه تنها بودم و دلم واسه وقتایی که خودم بودم و میتونستم برم بیرون تنگ شده بود ولی از اینکه شما توی وجودمی اصلا ناراحت نیستم مامانی. فقط دلم از این گرفته روز ها و ثانیه ها رو دارم میشمارم تا روز موعود فرا برسه و من شمارو بغلم بگیرم... لمست کنم... عطر تنتو تنفس کنم... گرمای وجودتو حس کنم... وااااااااااااااااااااااای باورم نمیشه....    پسرم روزها توی خونه من و شما و خدا هستیم تا بابایی بعد از ظهر از سر کار برگرده. خیلی تنها بودن نگاه کردن به در و دیوار اتاق سخته... مخصوصا اینکه از انجام کارهاتم ناتوان باشی... خیلی سختمه مامانی... من ...
7 شهريور 1392

یک روز خوب با خاله اعظم

سلام قند عسل مامان. خوبی گل پسرم؟؟؟   خوشگل مامان دیروز خیلی روز خوبی بود... چون خاله اعظم اومده بود خونمون و از اونجایی که میدونست شما شیرینی دوست میداری واست کلی شیرینی خوشمزه خریده بود و منو شرمنده کرد. البته زحمت خوردن شیرینی ها رو من میکشم و شما فقط لذت میبری و لگد پرانی میکنی قربونت برم   کلی با هم گفتیمو خندیدیم و من بعد از مدتها کلی بهم خوش گذشت و روحیم عوض شد. بعدش خاله جونی گفت این پسملی لگد نمیزنه من ببینم؟؟؟ حالا نمیدونم خجالت کشیدی بودی یا نه یکم تنبل خان شده بودی دیروز...   بعدش یهو دیدم شروع کردی به قل خودن و لگد زدن. گفتم بدو بیا دستتو بزار رو شکمم داره تکون میخوره. بعدش خاله دستشو گذاشت و شما یه ق...
4 شهريور 1392

فوت بابابزرگ مامانی

سلام پسر قشنگم میخوام از خاطره فوت بابابزرگم بگم که تو دوران شیرین بارداریم اتفاق افتاد و منو واقعا اذیت کرد... مثل یه خواب بود.. هنوزم باورم نمیشه ... میدونم توام همه چیزو میفهمیدی واسه همین نمیزاشتی مامانی زیاد غصه بخورم.. انگار خدا یه صبر عجیبی بهم داده بود که بتونم تحمل کنم و تو اذیت نشی عروسکم.. بابابزرگ خیلی خوب بود اما در عرض یک ماه مریض شد و مریضی تموم بدنشو گرفت.. ضعیف و ضعیفتر شد تا اینکه روز پنجشنبه 92/3/9 ساعت حدودای 10:30 11 شب از دنیا رفت همه دورش بودن جز من. چون بهم نگفته بودن. البته بابایی میدونست اما الکی میخندید که من نفهمم... همون روز با عمه فرشته اینا رفته بودیم دریا و پارک و من یه حال عجیبی داشتم نمیدونم چرا از ت...
4 شهريور 1392

حرفهای مادرانه

پسرم سلام!!   مامانی برات خیلی حرف داره. میخواد باهات حرف بزنه. میخواد بهت یاد بده همیشه یه مرد باشی یه مرد نمونه!! یکی که همسرش بهش افتخار کنه... منو بابایی بهت افتخار کنیم..   پسر قشنگ مامان!!   دلم میخواد بدونی زن یعنی چی؟ احساساتش رو بشناسی. درک کنی که یک زن خیلی با یک مرد فرق داره. یه زن ضعیف نیست... ظریفههه.. باید یاد بگیری چطور با یه زن رفتار کنی.. پسرم روزی که عاشق شدی و دستشو گرفتی تو دستات و اون مال تو شد باید بدونی تو مسئول احساساتشی.. تو باید مرد رویاهاش باشی پادشاه قلبش باشی نه سردار سپاهی که اونو رهبری کنه.. یک زن هیچوقت نمیتونه تحمل کنه بهش دستور بدن...   پسرم وقتی با هم پیوند عاشقی میبندی...
2 شهريور 1392

نامه ای برای پسرم

پسرم! پسر خوبم!!   میدونم که توام یه روزی عاشق میشی و میای وایمیستی جلوی منو بابات و از دخترکی میگی که عاشقشی و دوسش داری!این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق.. که تو حاصل عشقی...   پسرم!!   مامانت برای تو حرفایی داره. حرفایی که به درد روزای عاشقیت میخوره. عزیز دلم... یه وقتایی زن رابطه بی حوصله و اخموست. روزایی میرسه که بهونه میگیره... بد قلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی بله و اون میزنه زیر گریه....   زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم.. موجوداتی که میتونی با محبت آرومشون کنی و با بی توجهیت از پا درشون بیاری.. باید برای اینجور وقتها آماده باشی..باید بلد باشی.. باید یاد بگیر...
2 شهريور 1392

باز هم استراحت مطلق و عجله ی پسر طلا

سلام عشق کوچولوی مامان پرنس مامان شازده کوچولوی مامان..  پسرم دیگه الان ضربه هات خیلی محکم شده طوریکه شکممو کاملا تکون میدی و مثل یه موج از اینور میری اونور... بازم شیطون شدی مادررررر... بازم هول کردی بیای بیرون... آخه مامانم تو این دنیا خبری نیست که انقد عجله داری بیای بیرون نکنه دلت میخواد بابایی بغلت کنه که انقد هول میزنی.. جیگر مامان انقد عجله نکن آروم تو شکم مامانی خوب رشد کن بعد به وقتش بیا بیرون.. هر چقدر میخوای لگد بزن اذیتم کن ولی تو رو خدا مثل یه مرد باش و طاقت بیار شازده کوچولوی من... پنجشنبه 92/5/10 وقتی از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی چند تا لکه خون دیدم وااااااااااااااییییییی دنیا رو سرم خراب شد داشتم سکته میکردمممم...
31 مرداد 1392

حرکت و ضربه های پسر طلا

سلام جیگر طلای مامان الهی قربون اون دست و پای کوچولوت بشم که مامانی رو لگد میزنی.. نمیدونم با دستات میزنی یا با پاهات.. من از هفته 9 ضربه های کوچولو مثل نبض احساس میکردم اما فکر نمیکردم حرکت شما باشه تا اینکه دکتر که سونو کرد گفت ماشاالله جنب و جوشش زیاده باید خیلی زودتر از اینا حرکتاشو حس میکردی که منم بهش گفتم آرههه حس میکنم خیلی وقته... پسرم نمیدونی مامانی چه روزایی رو تحمل میکنه واسه دنیا اومدنت تا این تاریخ 92/4/8 3 هفته میشه که از خونه بیرون نرفتمو دوست دارم این روزا بگذره و زود خوب بشم بتونم برم واست سیسمونی بخرم... پسرم تو رو خدا توی اومدنت عجله نکن مامانی.... به مامانی قول بده سر وقت به دنیا بیای و چراغ خونمون بشی... دوس...
31 مرداد 1392

سونوی ان تی و آزمایش خون

آخرین باری که رفتم دکتر سونو کرد و واسه اولین بار شمارو دیدم شما 6 هفته و 3 روز داشتی عشق مامان. بعدش دکتر واسم آزمایش کلی نوشت و رفتم انجامش دادم بعد اینکه آماده شد بردمش واسه دکتر و گفت شکر خدا سالمه و هیچ مشکلی نیست... چند هفته بعدش یعنی 92/2/31 بود که ساعت 9 صبح نوبت سونوی ان تی داشتم. اولین سونوی غربالگری که بهم گفته بودن جنسیت هم گاهی نشون میده و من خیلی ذوق داشتم بدونم شما دخملی هستی یا پسملی نوبتم که شد رفتم تو دکتر بدجوری عصبی بود. اولش داد زد چرا مثانت پره. بعدش هر چی دستگاه رو روی شکمم میچرخوند شما رو پیدا نمیکرد. چن باری محکم زد رو شکمم تا اومدی بیرون. انگار رفته بودی اون پشت قایم شده بودی بیشتر حرصشو در بیاری. قربون شیطنتت ب...
31 مرداد 1392

از انتظار تا بارداری

چند سالی از ازدواجمون گذشه بود که منو بابایی تصمیم گرفتیم یه فرشته کوچولو به جمع دو تاییمون اضافه کنیم. اولش ترس تو دلمون بود و استرس داشتیم از اینکه میتونیم مسئولیت به این بزرگی رو قبول کنیم و از عهدش بر بیایم یا نه. خلاصه اینکه تصمیم نهایی رو گرفتیم و قرار شد شما بیای به زندگیمون... ماه اولش که بیهوده گذشت.... ماه دوم که رفتم دکتر قرص کلومیفن خوردم بازم اتفاقی نیفتاد یعنی بهمن سال 91 که همزمان طوطی هامون تخم گذاشته بودن روزی که رفتم جواب آزمایشمو بگیرم جوجه ها از تخم درومده بودن... وقتی جواب رو گرفتم دیدم منفیه خیلی غصه خوردم اون لحظه بابایی اومد پیشم و بهم میگفت داری شوخی میکنی مثبته ولی من تو دلم غوغایی بود واسه اینکه بابایی نفهمه نا...
31 مرداد 1392