آرسامآرسام، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

قند عسل یک ماهه شد

1392/9/11 14:14
نویسنده : maman masi
1,094 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم.. عشقممم.... عمرممم... مامان فدای اون چشای قشنگت بشه.. خیلی وقت بود وبلاگتو آپ نکردم ازت معذرت میخوام عروسکم.. واقعا وقتشو نداشتم و یه مدتی هم که خونه مامان جون اینا بودیم اینترنت نداشتم که آپ کنم. حالا اومدم با کلی خبر و عکس...

اول از همه باید از زردیت شروع کنم که هنوزم که هنوزه پوستت زرده و ما همچنان در حال مبارزه هستیم که زردیت از بین بره. خدا رو شکر خیلی خیلی بهتر شدی... چند بار بردیم ازت خون گرفتن که با گریه هات من میمردمو زنده میشدم. الهی من بمیرم و درد کشیدنتو نبینم...

اینجا تو بغل پسر عمو آرمین هستی و دایی امیر

 
 
روز شیرخوارگان میخواستم ببرمت مصلی ولی به خاطر شب بیداریامون خواب موندیم و دیر به مراسم رسیدیم و فقط بیرون بودیم. اینم عکسش
 
 
 
امسال تاسوعا و عاشورا نتونستیم بریم بیرون به خاطر اینکه هوا سرد و بارونی بود و من همش میترسیدم که شما سرما بخوری. اما شب تاسوعا مامان جون اینا از قزوین اومدن خونمون و قرار شد منو بابایی و مامان جون ببریمت واسه آزمایش زردی... رفتیم بیمارستان قائم که اگه خدای نکرده زردیت بالا بود با دکترت تماس بگیرن.. از پای خوشگلت خون گرفتن شمام تو بغل من بودی.. همین که سوزن به پات زدن چنان جیغی کشیدی که قلبم تیر کشید منم باهات گریه کردم الهی بمیرم برات مامانی.. طاقت ندارم اینجوری ببینمت... منتظر شدیم تا جواب آزمایشت آماده بشه که خدا رو شکر نسبت به دو روز پیش که 14.5 بود شده بود 13.5 و در حال پایین اومدن بود.. خلاصه خیالمون راحت شد و در حال برگشت از بیمارستان بودیم خیابونم پر از دسته های عزاداری و ترافیک وحشتناک بود که وسط ترافیک ماشین خراب شد و ما مجبور شدیم ماشین رو همونجا ول کنیم و با آژانس برگردیم خونه خلاصه به خیر گذشت..

 

فرداش روز تاسوعا خونه بودیم تا شبش که رفتیم مصلی ولی تو ماشین نشستیم که سرما نخوری ولی چون هوا بارونی بود از دسته هم خبری نبود و برگشتیم خونه...

اینم عکس شما و بابایی تو ماشین

 

 

روز عاشورا بعد از ناهاز قرار بود من و شما اولین سفر دو تاییمون رو بریم قزوین خونه مامان جون اینا و بابایی رو تنها بزاریم چون نمیتونست باهامون بیاد.. ما هم آماده شدیم و حرکت کردیم.. شما هم عاشق ماشین سواری هستی و اصلا اذیت نکردی و همش خواب بودی... 

خونه مامان جون خیلی بهت خوش گذشت چون مدام در حال ناز کردن واسشون بودی و همش قربون صدقت میرفتن.. مامان جون یک روز در میون میبردت حموم تا خوشمل بشی.. آخه شما همش موقع شیر خوردن ناز میکنی و شیر از گوشه لبت میریزه رو لباسا و گردنت و همش بوی شیر میدی...

چند تا از عکسات خونه مامان جون

 

 

پاهای خوشگل پسرم

 

 

 

قربون چشای نازت بشم مامانی

 

 

اینجام مامان جون برده بودت حموم

 

 

اینجام ازحموم اومدی و داری دلبری میکنی

 

 

و حالاااااااا تولد یک ماهگی پسر خوشگلممم

 

الهی 120 ساله بشی عشقممممممممم

 

 

قربون ژستت برم 

 

 

خلاصه ما هم بعد کلی خوش گذرونی و مهمونی از خونه مامان جون اینا برگشتیم خونه خودمون و زندگی 3 نفرمون شروع شده..

 

شما جدیدا وقتی باهات حرف میزنیم زل میزنی بهمون و نگامون میکنی گاهی هم یه لبخند ملیح تحویلمون میدی..

 

 

شبا اصلا نمیخوابی یا گریه میکنی یا در حال زور زدنی و انقد محکم زور میزنی که گاهی کبود میشی... خیلی سخته شب بیداری ولی وقتی چشای نازتو تو تاریکی شب میبینم میخوام برات بمیرم... تموم زندگیه منی پسرم...

همه رو وابسته خودت کردی عشقم مامان جون باباجون همش در حال زنگ و اس زدن هستن تا حالتو بپرسن و میگن دلشون برات لک زده... 

سعی میکنم عادت های هر ماهتو اینجا برات بنویسم پسرم.. فعلا همینا یادم بود.. الانم داری گریه میکنی و گرسنه هستی و باید برم بهت شیر بدممم

 

 

دوستت دارم هستی منننننننننننننننننننننننننننننننننننن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

اعظم
12 آذر 92 9:19
سلااااااااااااااااااااااااام به روی ماه شما مادر و پسر گل ایشاالله هرجا که هستین همیشه شاد و سلامت باشید. خوشحال شدم که اولین سفرتون به خوبی و خوشی گذشت. ایشاالله همیشه در سفر و گردش باشید. 1 ماهگی آرسام جون رو هم تبریک میگم عزیزم. ایشاالله 120 ساله بشه پسر گلتون قربون ژست گرفتنش هم بشم مننننننننننننننن
maman masi
پاسخ
سلااام مرسی اعظم جونی بوسسسسسس
خاله نیلاااااااااااا(هدیه)
12 آذر 92 10:39
واااااای قربون اون شکل ماهش بره خاله چقدر پسملی ناز شده مصی جونم خدا براتون حفظش کنه خیلی شیرینه الهیییییییییییی خدا روشکر که زردیشم پایین اومده خوب مواظبش باش مامانی از طرف منم ببوسشششششششش راستی شبیه داییشههه قربونش برم
maman masi
پاسخ
فدات بشم نیلا جونییییییی
خاله نیلاااااااااااا(هدیه)
12 آذر 92 10:41
ان شاله که زندگی پر از شادی در کنار هم داشته باشین توأم با سلامتی
عاطی مامان آوینا
12 آذر 92 13:19
هزااااااااااااار ماشاالله.چشم رو هم بذاری میبینی عکسای تولد 1سالگی گل پری رو داری تو وبش میذاری.ارسام جون بزرگ شده ها...زودی هم ایشالا زردیش کامل از بین میره.از طرف من ببوس گل پسری رو
maman masi
پاسخ
قربونت عاطی جون انشالله روزی بهتر تولد آوینا کوچولو بوس
خاله نیلاااااااااااا(هدیه)
12 آذر 92 13:55
قربون اون دست و پای کوچولوت برم مننننننننننن تولد یک ماهگیتم مبارککککککککک خوشمل خاله
زهرا مامان هیوا
13 آذر 92 19:31
ای جووووووونم یه ماهگی ِ آقا آرسام مبارکههههههههههههه خدا زیر سایه پدر مادر حفظش کنه
maman masi
پاسخ
مرسی زهرا جون خدا دخمل نازتو حفظ کنه
مهسا
18 آذر 92 15:58
سلام. وبلاگ من فروشگاه عروسکهای بافتنیه. عروسکهای ما تماما کار دست و قابل شستشوست. خوشخال می شیم گوشه ای از سیسمونی این فرشته ی کوچولو باشیم. حتما تشریف بیارید. خوشحال می شم نظرتون رو هم ببینم و بدونم.
ستاره بهاری
19 آذر 92 20:51
سلام مصی جونم.الهی من فدای تو و اون پسر نازت بشم.دهنم ا ب افتاد.دیگه دل تو دلم نیس پسرامو ببینم.خدابراهم نگهتون داره عسیسم.
maman masi
پاسخ
ستارههههههههه مرسی دوستم. معلومه کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پسرات خوبن؟؟؟ خودت خوبی؟؟؟