گل پسر قند عسل 57 روزشه الان
سلام نفس مامانییییی... عاشقتمممممممم من
تموم زندگیم شدی پسرم ...... میخوام برات بمیرم هر لحظه بیشتر عاشقت میشمممم
عسلم خیلی دیر به دیر میام وبلاگتو آپ کنم از بس که شما گریه میکنی که همش تو بغل باشی اصلا آروم و قرار نداری که... حتی وقت سر خاروندن برام نزاشتی شیطونکم
عشقم الان دو هفته میشه تقریبا شروع کردی به خندیدن واسه مامانی... فعلا فقط صدای منو میشناسی و تا نازت میدم میخندی واسممم هی لباتو تکون میدی و غنچه میکنی انگار میخوای حرف بزنی ... بعدش میگی عععععوووووووو..... یعنی میخوام بخورمت وقتی اینجوری میکنی
وقتی عطسه یا سرفه میکنی تهش یهو با ناز و عشوه میگی ععععووووو بعدش واسم میخندی عشق مامان...
خوابت خیلی کم شده داری شیره وجود مامانی رو میکشی... شیر من که شمارو سیر نمیکنه همش در حال خوردن و غر زدنی و سیرم نمیشی و بازم میخوای... منم بهت یکی دو وعده شیر خشک میدم.. چند مدل عوض کردیم تا بالاخره اینو الان میخوری و خوبه.. اولش ببلاک بعدش بیومیل بعدش بیومیل سوی الانم گیگوز میخوری... همه رو دوست داشتی به جز بیومیل سوی البته میخوردیش اما بی میل و رغبت و بعد کلی ناز کردن.. مامانی خیلی دیر به دیر پی پی میکنی خیلی اذیت میشی و این منو خیلی ناراحت میکنه وقتی میبینم اینجوری به خودت میپیچی میخوام بمیرم...
مامانی امشب شب یلداست قراره بریم خونه عزیز عمه فرشته جون و عمه فریبا جون با پسر عمه ها همه اونجان.. شمام قراره امشب اولین یلداتو بینمون و خونه عزیز باشی انشالله 120 سال یلداتو جشن بگیری مرد کوچولوی من...
مامان جون اینا نتونستن به خاطر مدرسه دایی امیر بیان حیف شد.... اما دیروز اینجا بودن شمام انقدر گریه کردی و نق زدی که کلی ناراحت شدن وقتی داشتن میرفتن تازه خوابت برده بود اومده بودن باهات خداحافظی کنن وقتی باباجون گفت پسر بابا یهو یه لبخند ناز تحویلشون دادی و کلی ذوق کردن برات اون لحظه و رفتن.... کاش اینقدر راحمون دور نبود من گاهی وقتا خیلی احساس تنهایی میکنم انگار دارم افسرده میشم.. آرزوم بود مامانم این روزا کنارم باشه کمکم کنه اما.......
دو هفته پیش جمعه رفته بودیم خونه عزیز خودم بعد مدتها خیلی دلم براش تنگ شده بود... شمارو بغل کرد و خیلی ذوق کرد وقتی دیدت.. عکساشو میزارم... اونم اولین سفر 3 تاییمون بود
جونم برات بگه که صدای موزیک آویز تختتو خیلی دوست داری و سرتو میچرخونی نگاش میکنی البته با اخمو کلا پسملم اخو تشریف داره دیگه خخخخ
راستی مامانی من میخوام از پوشکای هر سنی که میگذره واست یادگاری نگه دارم. الان دیگه سایز دو میبندم واست ماشالله تپلی شدی یکم عشقممممم
سه شنبه این هفته واکسن داری و من از الان دارم دیوونه میشم اصلا طاقت درد کشیدنتو ندارم. حالا ختنه هم مونده انشالله تا دو سه هفته آینده تمومش میکنیم فقط از خدا صبر میخوامممم طاقتشو ندارم ببینم درد میکشی نفس مامان....
مامانی یه لباس دخملونه هم واست کادو آوردن تنت کردم و ازت عکس گرفتم فدای خندت بشم من آخه
جیگر مامان خیلی دوستت دارممممممممممممممممممم